-
بر میگردی...
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 14:29
برمیگرده...................... ...............برنمیگرده برمیگرده...................... ......برنمیگرده برمیگرده....................بر نمیگرده برمیگرده.............برنمیگرده برمیگرده......برنمیگرده ... ... ... برمیگرده میدونم که بر میگردی و تنهام نمیزاری . من که یه لحظه ای بی تو نبودم به خدا...
-
chox darixmisham sanin uchun
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 14:41
chox darixmisham sanin uchon . kash bileydim ki manda sanin yadova dushuyam ?
-
برای تو که فراموشم کردی ...
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 00:30
-
دلم برات تنگ شده...
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 00:27
نمی شود دوستت نداشت لجم هم که بگیرد از دستت نهایتش این است که دفترچه ی خاطراتم پر از فحش های عاشقانه می شود ! ..
-
دلتنگی
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 17:01
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ... گاهی آرزو میکنم ای کاش... دلی نبود تا تنگ شود... تا خسته شود... تا بشکند...
-
ilya
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 01:18
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی! اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی . . . درسته که تو منو فراموش کردی مامان ولی منو بابا هیچ وقت فراموشت نمیکنیم روزت مبارک مامان *س*
-
فراموش کردنت به قیمت مرگم تمام خواهد شد...
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 16:02
فراموش کردنت به قیمت مرگم تمام خواهد شد...
-
تنهام گذاشتی
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 01:55
تنهام گذاشتی،یه دفعه،آخه چی شد؟ بگو دروغات،حالا،قسمتِ کی شد؟ بگو،دلم خیلی گرفته گفتی می مونی،همیشه،ولی رفتی نمی دونستی،بری من،می میرم حالا،دلم ،خیلی گرفته
-
آدمک آخر دنیاست بخنــــد
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 01:21
آ دمک آخر دنیاست بخنــــد آدمک مرگ همین جاست بخنــد دست خطــی که تو را عـاشق کرد شوخی کاغــذی ماست بخنــد آدمک خر نشــوی گریه کنی ! کل دنیا ســراب است بخنــد آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخنـد
-
کسی نمیپرسد چرا دلم شکسته...
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 16:41
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت...
-
برای تو که شاید قسمت دیگری باشی .... :-(
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 15:32
ssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssssss دلم برای کسی تنگ است که چشم های قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش به حال دلم می سوخت و مهربانی را نثار من می کرد دلم برای کسی تنگ است که تا شمال ترین شمال با من رفت و در جنوب...
-
همیشه در قلب منی
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 18:13
اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه ، توی زندگی یه وقتا تنهایی رمز عبوره ، اگه از چشات گذشتم فکر نکن عاشق نبودم ، مطمئن باش توی دنیا دل به تو سپرده بودم خیال نکن با سکوتم و نبودنم از تو غافلم ... در هر لحظه از زندگیم لحظه با تو بودن طراوت دیگری به زندگیم میدهد .. ولی حس میکنم شاید با سکوتم آرامش زندگی ات را به هم...
-
دبستانی ترین احساس من
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 18:06
دلم خیلی برای کودکیم تنگ شده زمانی که هیچ چیزی جز بازیگوشی بلد نبودم . زمانی که نمی دانسنم دل چست ... عاشقی چیست ... ... تنها دغدغه ام اومدن شب بود که دیگه نمیتونستم تو کوچه با دوستام بازی کنم ... زمانی که هنوز تبدیل به یک اشتباه در زندگی عزیزترینم نشده بودم .... این شعر زیبا تقدیم به همه اونایی که دلتنک روزهای خوش...
-
دلم گرفته
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 18:30
تا به کی باید بمانم یک سئول بی جواب من چه بودم جزء حباب روی اب قصه تلخ وجودم را چه کس اغاز کرد تاروپودم را چه کس از خاک کرد تابه کی باید بمانم من به چاه من چه بودم جزء نوای تلخ اه من کجا بودم چه می باید شوم تا به کی صبرو تحمل تا کجا باید روم اشک میریزم فغان چون ابر باران میشوم اه میسوزم کنون چون شمع سوزان میشوم روشنی...
-
بوی خوش همنفسی تقدیم به یه همنفس
شنبه 18 دیماه سال 1389 15:05
اینارو از ته دل دارم میگم تا بدونی توُ تموم لحظه هامی توُ روزای جوونی دوست دارم ثانیه هام گریه باشه برای تو دوست دارم توُ آغوش خاک بخوابم به یاد تو کاش تو با جون و دلت به شعر من نگاه کنی فقط وفقط با عشقت دردمو دوا کنی اگه یک روز کلِّ هستی همگی یکجا بشه تا بخواد مقابلم واسته و فریاد بکشه: « تو رو با عشق عزیزت دیگه...
-
خاطره
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 14:51
اگه می خوای عشقتو به امتحان بکشی بهش بگو برو ... اگه رفتو دیگه بر نگشت بدون که از اول قسمت هم نبودین ! اما اگه برگشت بدون تا آخر عمر و تا آخرین نفس باهم خواهی بود... ((بعد اون همه مدت آخرین حرفی که بهم زد: *بهت هیچ احتیاجی ندارم* )) همه ی درده منی تو غم دنیا که غمی نیست من ازت خاطره دارم خاطره درد کمی نیست . روبروی من...
-
رمانتیک
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 17:42
تو رو هر روز میبینم با این که رفتی از پیشم منه دیوونه بی چشمات دارم دیوونه تر می شم هنوز امیدوارم که تو برگردی به این خونه به شوقه دیدنت خونه تا برگردی چراغونه صدات کردم که برگردی همه گفتن که دیوونست آره دیوونه بودم که هنوز عکست تو این خونست چراغه خونه خاموشه تمومه شب تاریکه منو باش فکر میکردم ته قصه رمانتیکه دیگه این...
-
خدا دلم واست تنگ شد
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 15:54
وقتی می شد دل و به پنجره دوخت یا میشد چشمها رو به جاده فروخت هیچ کسی سراغ مارو نگرفت هیچ کسی دلش برای ما نسوخت غم اومد ثانیه ها رو غم گرفت زندگی هم ما رو دست کم گرفت غم اومد با دست های خاکستری هر چی داشتم همه رو ازم گرفت پشت ازدحام این ثانیه ها که دارند یکریز تیک تیک می کنند حالا که عقربه های لعنتی بیخودی ساعت و تحریک...
-
تو همون رویایی
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 15:48
تو همون رویایی من پر از مجنونم/من دماوندم که پای تو می مونم*عمریه بی حرکت پیش چشمت کیشم/تیشه بر می داری بی ستون تر می شم*تا دلت می لرزه از خودم کم می شم/تو خودت می ریزی بی صدا بم می شم*کوله بار غربت لایق شونت نیست/نرو از آغوشم هیچ کجا خونت نیست!!
-
دلتنگیهام
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 16:18
شاید عشق تویه دلش اونقدر کم شده بود که دیگه نتونست با من بمونه شاید طاقت روبرو شدن با مشکلات رو نداشت ... ولی در مقابل کسایی هم بودن در کنارش که همه عالمو ادم در مقابلش ایستاده بودن که از عشقت دست بردار ولی با این که تو ظاهر میگفت باشه ولی تو دله خودش و تو دفتره دلتنگیاش مینوشت *میدونم اخرش من ماله اون میشمو اون مال...
-
چهارشنبه سوری ۸۹
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 15:46
چهارشنبه سوری یکی از آئینهای سالانه ایرانیان چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر چارشنبه سوری است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می روند. چهارشنبه سوری، یک جشن بهاری است که پیش از رسیدن نوروز برگزار می شود. مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن...
-
کنار تو
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 13:55
آرزوی من اینست که دو روز طولانی درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی آرزوی من اینست یا شوی فراموشم یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم آرزوی من اینست که تو مثل یک سایه سر پناه من باشی لحظه تر گریه آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده همسفر شوی با من در سکوت یک جاده آرزوی من اینست هستی تو من باشم لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم...
-
فراموش کردنت
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 16:30
همه چیز آرام.....آرام ... باورت می شود ؟ دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو " تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام ! راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ! یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ! تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد...
-
زلال که باشى، آسمان در توست
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1388 15:33
از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست...
-
خالکوبی
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 15:28
شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام شاید تو که شب که میشه میری به سمت جاده ها بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها با هر قدم برداشتنت فاصله بینمون نشست لحظه ای که بستی درو شنیدی قلبم شکست یادت بیاد که من کیم همون که میمیره برات همونی که دل نداره برگی بیوفته سر رات نمیتونم دورت...
-
نگران همهی فردایم
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 18:38
کابوسهای شبانه گاهی زیاد میشود، من دیگر اینجا نمینویسم انگار، شاید چیزی در من مرد ... شاید چیزی متولد شد، مثل یک ماهم شاید که به هلال و نیم رخ و قرص کامل میروم یا شاید مثل یک نسیم که طوفان میشود گاهی و گاهی فقط عبور میکند... حس میکنم که عبور میکنم، و باور کردهام که عبور میکنند... من ... نگران همهی فردایم، و...
-
دل
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 16:37
کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم. حالا که بزرگیم چه دلتنگیم. کاش دلامون به بزرگی بچگی بود. کاش همون کودکی بودیم که حرفاش رو از نگاش می شد خوند. کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم. کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود. کاش قلبها در چهره بود. اما حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و دل خوش کردیم که سکوت...
-
به من امشب چیزی از رفتن مگو
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 16:12
با من امشب چیزی از رفتن نگو نه! نگو! از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو با من از آغاز این مردن نگو کاش می شد لحظه ها را پس گرفت کاش می شد از تو بود و تا تو بود کاش می شد در تو گم شد از همه کاش می شد تا همیشه با تو بود با من امشب چیزی از رفتن نگو نه! نگو! از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو...
-
happy 2010
جمعه 11 دیماه سال 1388 16:16
happy new year 20 10
-
ایستگاه
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 13:32
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام