عزیزترینم !
نمی دونی چقدر لذت بخشه که از تو می نویسم !
شاید کسی درک نکنه اما حسی که من دارم رو نمیشه وصف کرد !
باز هم برای تو می نویسم که امید دیدار نگاهت منو زنده نگه می داره !
تویی که شهد شیرین عشق رو بر لبانم نوشاندی تا بار دیگر زندگی رو از سر بگیرم ... !
مهتاب بدون نور چشمهای تو خاموشه ٬ تو می تابی و دل خسته ام رو بی تاب تر می کنی .
مث بارون بر تن تشنه ام می باری و سیرابم می کنی .
این همه شور و هیجان رو مدیون صدای مهربون توام .
تمام فصلها با وجود پاک تو زیبا و شیرینه و بی تو زیباترین ها و تمام لحظاتم سرد و غمگینه !
بمون تا برای همیشه با تو عاشق بمونم ... !
با من بمان ...
با من بمان که هرم نفس هایت گرمی سرای من است
و گرمی دستانت آرامش بخش رویا های من
میلاد تو شادی بخش هستی من است
و وجود تو بهانه سر مستی من !
بهترینم با من بمان ...
ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن
می تراود تا شراب بوسه از جام لبت
از شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مکن
دودم و از شعله دارم دامنی رنگین به بار
این شرر از من مگیر از نو سیاه پوشم مکن
چون صبا در جستجو خود به هر سویم مکش
همچو گیسوی سیاهت خانه بر دوشم مکن
این دل درد آشنا را در شرار غم بسوز
هر چه می خواهی بکن اما فراموشم مکن
بوسه یعنی :
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب , لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن
بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من , با من بمان
شرم در دلدادگی بی معنی است
بوسه بر می دارد این شرم از میان
طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است
بوسه را تکرار می باید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دولب
بوسه یعنی پر زدن , یعنی صعود
یه وقتهایی که بهش میگن وقتهای باهم بودن ، دوست داری به ساعت نگاه کنی و ببینی عقربه
هاش حرکت نمی کنه ....... دوست نداری احساس کنی ساعتت خرابه ........ دوست داری تمام
ساعتها متوقف شده باشه و زمان نگذره ............ دوست داری تو همون لحظه باقی
بمونی ...... دوست داری دستش تو دستت باشه ، همین که گرماشو حس کنی برات کافیه ......
دوست داری فقط نگاش کنی ، همین که احساس کنی عاشقته و اینو از چشماش بخونی برات
لذته ....... دوست داری سرتو بزاری رو شونه هاش و آرامش بگیری ، و همین که احساس
کنی اون شونه ها امن ترین جای دنیاس برات کافیه ...... دوست داری اونقدر بهش نزدیک
باشی که هیچکس نتونه جداتون کنه و همین که گرمای نفسهاشو رو صورتت احساس می کنی
دلت قرص میشه ........ دوست داری فریاد بزنی ......... دوستت دارم ............ اما
صدات در نمیاد ......... شاید خجالت می کشی ......... و شاید نمی خوای سکوتوبشکنی .......
و شاید با خودت میگی گفتن نمی خواد اون که می دونه من عاشقشم ..............
بگذار سر به سینه من
تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرمتر بتاب
من نیازم
تو رو هر روز دیدنه
از لبت
دوست دارم شنیدنه ...
همه چی بعد از ۳،۲ روز تکراری میشه ......... کار ......... تفریح ........ زندگی .... و بعد
فقط دلت خوشه عاشقی و یکی عاشقته ...... اما امان از روزی که عشق هم تکراری بشه ......
خیلی سخته مگه نه ؟ ............ خیلی وقته سوژه شخصی ندارم که در موردش بنویسم برای
همین مجبورم عمومی بنویسم .......... در مورد واقعیتهایی که کنارمون هست ............
قبولش داریم و با دیدنش تاسف می خوریم ............... اما برای من و تو تکرار و تکراری
شدن یه واژه بی معناس ............. من و تو با بقیه فرق میکنیم .............. همه اول همینو
میگن اما بعد میشن مثل همه و شاید بد تر از همه ............ اما ، ما مثل بقیه نیستیم .......
چند وقتیه من از هیچ چیز این زندگی لذت نمی برم .......... شاید اگه مجبور نبودم ....... شاید
اگه به خاطر تو نبود ........... استعفامو امضا می کردم ........... ظاهرآ همه چی خوبه اما من
یه کم خستم .......... یه کم درگیرم ............ احساس میکنم تو هم متل قبل نیستی ...........
احساسم معمولآ دروغ نمیگه ............ اگه چیزی هست بگو ........... احساس میکنم ازم دور
شدی ........... دیگه اشتیاق سابقو نداری ....... یه وقتها اونقدر فکر میکنم که مغزم از کار
میفته ........... من اینجا فقط حرف میزنم، دوست ندارم مطابق حرفهای من راهتو عوض کنی
نمی خوام به خاطر من ، اونی بشی که من میخوام .............. دوست دارم خودت باشی
همونی که قبولش داری و تاییدش میکنی ........... منم حتمآ مشکل دارم ......... منم ممکنه یه
روز مطابق میل تو نباشم .......... نمیگم من خوبم ............ اگه احساس کردی چیزی هست
بگو ......... بعد از تمام این حرفا .................. یادت باشه .........
دوست دارم .
کنار آشنایی تو آشیانه می کنم
فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه می کنم .
کتاب زندگی یک قصه دارد
و تو آن ماجرای بی نظیری
و حالا قصه من غصه توست
و شاید غصه من ماجرایت
چقدر دلم می خواست یه بار اول ماه بیفته پنج شنبه .... آخه اول آبان هم پنج شنبه بود ....
و این اتفاق برای اولین بار افتاد .... شاید فکر می کردم اگه یکی از ماهگردامون بیفته پنج
شنبه ، اون پنج شنبه رو جشن می گیریم .... چقدر مسخرس که فقط پنج شنبه ها باید بریم
بیرون ..... انگار روزای دیگه گناه داره ما با هم باشیم .... اَه ! چقدر منتظر روبرو شدن
اول ماه با پنج شنبه بودم .... بالاخره بعد از ۹ ماه با هم روبرو شدن ، اما تو با خودت بودی و
من با خودم ..... ازت نمی پرسم چقدر دلت برام تنگ شده ؟ چون اگه تنگ شده بود می گفتی
اما من دلم برات تنگ شده ...... ازت نمی پرسم این پنج شنبه رو بدون من چه جوری
گذروندی ؟ چون اگه بهت بد گذشته بود حتمآ می گفتی ...... اما به من اصلآ خوش نگذشت ....
نمی دونم تا چند وقت دیگه ابن برنامه ادامه پیدا می کنه .... اما من اصلا شاد نیستم .....
تو تمام این ۹ ماه گذشته ، این ماه تنها ماهی بود که من اصلآ ازش لذت نبردم ، حتی ازش
راضی هم نبودم ....... بگذریم ....
دوست دارم .... حرف آخره