اخرین دیدار

این آخرین دیدار شاید ، آخرین دیدار است


یک جغد شوم انگار روی شانه ام


مشغول هی زار زدن ، زار زدن ، زار زدن...


انگار از من ، از تو ، از دنیای ما بیزار است


انگار آتش بر زبانش جاری و ققنوس شعرم هم که زاده می شود هر دم زخاکستر


شاید که این مرگ و دوباره زندگی ، زاییده ی افکار است


همناله ام با جغد پیر امشب ، که تا وقت سحر همپای من بیدار است


کین آخرین دیدار ، شاید آخرین دیدار است...

نظرات 3 + ارسال نظر
saeed جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ب.ظ

to vaghean ye chizit mishe na khili to fazayee

yadet bashe age sime gitar ro mohkam bekeshi pare mishe agaram arom bekeshi sedash dar nemiyad
ok?

delak جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ http://DELAK.BLOGSKY.COM

در نگاه سرد زمان " می بینم آنروزی را که تو با گامهایی استوار به سویم می آیی …………..
با سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز
اوینار بار دیگر به روز شد
منتظر حضور سبز نظرات سازنده شما هستم
موفق باشین

windswept جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ب.ظ


خوب دانم که مرا برده ز یاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای، ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش

شاید از روزنه ی چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است

گر تو دانی و جز این است، بگو...!!!
پس چه شد نامه، چه شد پیغامش ؟!؟!؟
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زان که شیرین شده از من کامش!


کاش میدونستم مخاطب نوشته هات کیه> liar

سلام دوست عزیز.

ممنون از بازدیدتون.
مخاطب نوشته های من همه اونایی هستند که این نوشته ها رو می خونن و یه عاشق واقعی هستن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد