و عشق صدای پای فاصله هاست ...
و عشق صدای پای فاصله هاست ...
می نویسم امروز به یاد گذشته از خاطرات و برای یک دوست!
از دلتنگیها اشک ها و لبخندها در بودن ها و نبودن ها و قاصدکهایی که
به آنها دلبسته بودیم...!/ "اشکهایم می بارند بر من و سیاه سفیدی این کاغذ..."
دوباره قلم را بر می دارم تا چند خطی بنویسم اما از پس اشکهایم با لبخندی دلتنگ
نگاهم به روزهای خط خورده ی تقویم خیره میماند...
و اینبار سنگینی گذر زمان را بر شانه ی خاطرات هم با تلخی حس میکنم...
می نویسم من امروز/ از نگاهی که تو چشمام خاموش نمیشه
از صدایی که تو گوشم می پیچه/ از دل و دردش که زده به ریشه...
مینویسم من از دلتنگی بارون/ که با قطره هاش میزنه آروم به شیشه
از کسایی که چشم بسته و بیرحم/ میزنن به تن این درخت پیر تیشه...
مینویسم من تو این روزهای گرم تابستان/ از گرمای عشق که مثل آتیشه
از امید آدمهای تنها/ که کم کم داره نا امید میشه...
مینویسم من از غم و شادی دنیا/ که هیچکدوم نیستن برای همیشه
مینویسم من از خودم از خودت یه یادگاری/ برای روزهای دلتنگ فراموشی که به پیشه
بهزاد
جمعه 10 آبانماه سال 1387 ساعت 08:33 ب.ظ