و عشق صدای پای فاصله هاست ...
و عشق صدای پای فاصله هاست ...
باران نمیشوم که نگویی بــا چه منّتی خود را بر شیشــه می کوبم تــا پنجره را باز کنم و نیمنگاهی بیاندازم... ابر میشــوم که از نگرانی یک روز بارانی هر لحظه پنجره را بگشایی و مــاه رادر آسمان نگاه کنــی. چند روزی است که تنهــا به تومی انــدیشم ازخودم غافلم امابه تومیانــدیشم شب که مهتاب درایینه من می رقصد می نشیــنم به تماشا به تو می اندیشم...چیستی؟خواب وخیالی؟سفری؟خاطره ای؟ که دراین خلوت شــبها به تومی اندیشــم
بهزاد
جمعه 3 آبانماه سال 1387 ساعت 06:10 ب.ظ