ثانیه شمار میچرخد چون عاشقی مست, دیوانه وار, پر شور
شمع می سوزد آرام جان می دهد, بیقرار, پر نور
آخر من اینجا,
پشت این پنجره ی بارانی,
عاشقانه از تو می نویسم
یاد لطیفت چون بادی خنک و وحشی وزید...
- ساعت افتاد
قلم قِل خورد
شمع خاموش شد -
گیسوانم را آشفت
و در آغوش, گرم فشردم

باز با دردم مداوا می کنم...
با دل دیوانه ام تا میکنم...
می روی با یک خداحافظ و من شب تو را در خواب پیدا می کنم..
با خیال و خواب و رویا باز هم درد دوری را مداوا می کنم
شعله عشق تو می سوزد مرا من فقط ان را تماشا می کنم توبه کردم تا فراموشت کنم ...
باز هم امروز و فردا می کنم ...