بگذار زیبایی برای تو باشد نه برای نگاه تو
بگذار فرشته ی عشق در انتظار تو باشد نه در هجر تو
اگر رسم اینست که بسوزم باید پروانه بودن را تجربه کرد
اگر می دانی در آسمان زیبای عشق ، پرندۀ کوچکی هستم
آسمان خود را کوچک کن تا ، برای تو بزرگترین باشم
بگذار من باشم و تو
بگذار کسی دیگر پرواز را با تو نداند
بگذار من باشم و تو
چگونه می شود تو زیر باران باشی و من در هیاهوی طوفان نگاه تو غرق ؟
بگذار سایه بانی باشم ، بگذار قایقی باشی و دستانت ناجی من
بگذار دریا باشد و چشمان من
بگذار ساحل باشد و پاهای ناتوان من
آه ، دیگر ترانه ای نیست تا آهنگش باشم و تو نوازندۀ آن
بگذار دستانت به بلندای سکوت من در انتظار دستان من باشد
بگذار آخرین نگاهی که تو بر من کردی ، اولین حضور شادی ام باشد
می دانی ؟
تمام شب برای خاطراتت ،
معبدی می ساختم و پرستش می کردم یاد ترا
اما
باز هم
بگذار تا من برای تو عابدی باشم تنها
بگذار تا برای عشق من ، خدایی باشی یگانه تر از من
خوشحال میشم نظرتونو بدونم در بلاگم