دیگر نپرس
چطوری ، چه میکنی
تو که میدانی پیشه همیشه دل منی
و گوشه پنهان تنهاییام
هر شب بر سینه تو
به خواب آرزو میرود
دیگر نپرس چرا صدایت گرفته است
قناریهای قفسی
در گریه حنجرههاشان
همیشه خواب آواز میبینند
دیگر نپرس، کجایی دختر
گمشدهای انگار در هایهای دل بیقرار خویش
میدانی که من مقیم همیشه حوالی کوچه بیپایان رویایی هستم
که مثل زلال خواهشی بیپژواک یک دیوار حتی به سوی آرزوی تو بال میکشد