می خواهم هر گاه تنها شدیم با هم برایت بگویم که چقدر تنهایم عبور لحظه هایی که مثل امواج دریا مرا با لا و پایین می برند با خود ومن که چقدر حجم صبرم پر شدست ازانتظار چقدر هوای دم کرده ی این شهر حالم را بد می کند. من در خلوت خود با خیال تو رنگین ترین سفره ها را چیده ام رویایی ترین مهمانی را با حضور بی حضور تو داشته ام. من در خلوت خود بار ها زین فراق طولانی باریده ام دفتر دلتنگی هایم را بخوان برگ برگش را تو می دانی فقط این را بار ها برایت خوانده ام نازنین: دلم عجیب بی تو می گیرد