حرفهای خواندنی

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی میتونیم به دلمون یاد بدیم که اگه شکست لبه های تیزش دست اونی رو که شکستش نبره

وقتی آموزگار گفت: عشق چند بخشه؟؟ دستم را بالا بردم و با خوشحالی داد زدم: یه بخش فقط یه بخش ....... ولی وقتی تو را شناختم فهمیدم که عشق سه بخشه!! عطش دیدن تو شوق با تو بودن اندوه بی تو

 

اگه یه روز چشات پر اشک شدو دنبال شونه گشتی تا روش گریه کنی.

صدام کن..

قول نمی دم اشکاتو پاک کنم... ولی منم باهات گریه میکنم....

اگردنبال مجسمه سکوتی بودی...تا سرش داد بزنی.. صدام کن...

قول میدم ساکت بمونم ....

اگر یه روز خواستی بری حتما صدام کن...

قول نمی دم نگهت دارم..اما می توانم باهات بیام.

..هر جا که بری..

اگه یه روز سراغم و گرفتی وازم خبری نشد....

سریع به دیدنم بیا .... حتما بهت احتیاج دارم...

. و بدون که اون لحظه دلم فقط تو رو میخواد...

نظرات 2 + ارسال نظر
آمنه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ق.ظ


هر بار که مرا می دید ساعتها گریه می کرد. آخرین بار که به سراغم آمد, دیوانه وار می خندید. وقتی حالت استفهام را در نگاه من دید با طعنه گفت:تعجب مکن که چرا می خندم , من دیگر آن زن سابق نیستم,بس بود هر چه تو قاه قاه خندیدِِِی و من های های گریستم.
تازه حرفش را تمام کرده بود که یکباره قطره اشکی سرگردان در گوشه چشمش لنگر انداخت. با طعنه گفتم: بنا بود که گریه نکنی, پس این قطره اشک چیست؟
اشک را با دست پاک کرد و فیلسوفانه گفت:
این.....این قطره اشک نیست..... نقطه است..... می فهمی؟؟؟ نقطه........
این آخرین نقطه ایست که به آخرین خط آخرین فصل کتاب ایمانم به عشق مردان گذاشتم. من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم بجز


"به یکپارچگی شان در نامردی"

نسیم جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ http://joker-behnam.blogfa.com

سلام

دوست عزیز وبلاگت عالی بود

در ضمن من یه مشکلی تو وبلاگ باسم پیش اومد
به من کمک میکنید

به من سری بزن
مرسی بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد