وقتی که گفتم ای عزیز؛ من دوستت دارم هنوز
خندیدی و گفتی به من؛ درعشق من اینک بسوز
گفتم برای خاطرت من مثنوی ها گفته ام
گفتی که شعرت کهنه بود من شهر نو می خواستم
گفتم هوای خاطرم در یاد تو پر می زند
گفتی برو من خسته ام یادم به تو سر می زند
من تا سحر ماندم ولی گویا که در یادت نبود
گفتی که راهت دور بود دل جای دیگر رفته بود
زیبای من؛ من بارها لیلا و مجنون خوانده ام
لیلای تو اینک منم مجنون عشقت مانده ام
رفتی ز پیشم بی وفا لیلای دوم داشتی
کردی فدای لیلی ات هرچه زمن کم داشتی
من از برای ماندنت قلبم گرو بگذاشتم
قهرت باهانه بودو بس من هیچ کم نگذاشتم